علامه مجلسی (رحمه الله) در ابتدای روایت نوزدهم از «کتاب الذکر و الدعاء» از باب سی و هشتم «باب أحراز النبی و أزواجه الطاهرات» در کتاب شریف بحار الانوار که مربوط به حرز ابی دجانه است گفته‌اند:

از حرز‌های مشهور که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است، حرز معروف به ابی دجانه انصاری برای دفع جن و سِحر می‌باشد که خود علامه آن را در برخی کتب دیده‌اند.

حرز رضوی حرز ابی دجانه

ابی دُجانه کیست؟

یکی از اصحاب بسیار خاص، خالص و فداکار پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، سِماک بن خَرَشَة، ابی دجانه انصاری است.

امام صادق (علیه السلام) در روایتی فرموده‌اند:

در جنگ احد اصحاب رسول خدا فرارکردند تا جایی که هیچ کس بغیر از امیرالمومنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) و ابی دجانه همراه با ایشان نماندند.

پیامبر به ابی دجانه فرمودند: آیا همراهان و هم‌شهری‌هایت را می‌بینی که چه می‌کنند؟

عرضه داشت: بله

فرمودند:

تو هم به آنها ملحق شو!

گفت: با خدا بیعت نکردم که اینگونه عمل کنم.

پیامبر فرمودند: بیعت از تو برداشته شد!

عرضه داشت: هرگز مردم قریش نخواهند گفت که من شما را ترک کرده فرار کرده‌ام. می‌ایستم تا آنجا که بِچشم هر آنچه برای شما اتفاق می‌افتد.

آنگاه پیامبر برای او طلب خیر کردند.

از اینجا مشخص می‌شود که ابی دجانه چقدر در راه رسول خدا ثابت قدم بود.

ادامه روایت

ادامه این روایت بسیار مشهور است و ذکر آن خالی از لطف نیست:

حضرت علی (علیه السلام) و ابی دجانه انصاری آنچنان جنگیدند که هر گروهی به پیامبر هجوم می‌آوردند را دفع می‌کردند و جنگ و جراحات زیاد شد.
در اثنای جدال، شمشیر حضرت علی (علیه السلام) شکست. ایشان نزد پیامبر رفتند و گفتند: مرد با شمشیرش می‌جنگد و شمشیر من شکسته است.
پیامبر شمشیر خودشان، ذوالفقار، را به ایشان دادند. بی‌وقفه با آن شمشیر از پیامبر دفاع نمودند تا گروه‌های محارب، دفع شدند.
آنگاه جبرئیل بر پیامبر نازل شد و گفت: این کار و ایثار علی (علیه السلام) مواساتی است در حق شما.
پیامبر فرمودند: علی از من و من از علی هستم.
جبرئیل گفت: من هم از شما دو نفر هستم.
آنگاه شنیدند منادی از آسمان ندا داد: «لا سیفَ الا ذوالفقار ولا فتی الا علیٌ»[1]

حرز ابی دجانه مجموعه رضوی

داستان حرز ابی دجانه

داستان این حرز طبق روایت به صورت زیر می‌باشد:
جناب ابی دجانه (رحمة الله علیه) نقل می‌کند که به پیامبر شکایت کرد و گفت: پدر و مادرم به فدایت ای رسول خدا! در ساعتی از شب از خانه خارج شدم که ناگاه چیزی به سمت من آمد و به من رسید. پوستش را لمس کردم گویی پوست خارپشت بود.
آنگاه پیامبر رو به حضرت امیرالمومنین علی (علیه السلام) نمودند و فرمودند: برای ابی دجانه انصاری و هرکس از امت من بعد از او که از عوارض و توابع می‌ترسد، بنویس!
پس علی (علیه السلام) عرضه داشت: چه بنویسم ای رسول خدا؟
و پیامبر فرمودند بنویس ای علی؛ و آنگاه حرز را انشا نمودند.

متن حرز ابی دجانه

قسمتی از ابتدای متن حرز ابی دجانه اینگونه است:

«بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله الذی خلق السماوات و الارض و جعل الظلمات و النور ثم الذین کفروا بربهم یعدلون هذا کتاب من محمد رسول الله العربی الهاشمی المکی المدنی الابطحی الامی صاحب التاج و الهراوة و القضیب و الناقة صاحب قول لا اله الا الله الی من طرق الدار الا طارقا یطرق بخیر اما بعد فان لنا و لکم فی الحق سعة فان لم یکن طارقا مولعا او داعیا مبطلا او مؤذیا مقتصما فاترکوا حملة‌ القرآن و …»

تاثیر حرز برای ابی دجانه

پس از اتمام نگارش حرز، آن را به ابی دجانه انصاری دادند. او حرز را وسط منزل گذاشت.
پس آن موجود به ابی دجانه گفت: قسم به کسی که به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آیه «قم فأنذر» را وحی کرد، ما را سوزاندی.
صبح روز بعد ابی دجانه نزد پیامبر آمد و داستان را برای ایشان تعریف کرد.
آنگاه پیامبر فرمودند: حرز را بردار و آن را درون محفظه‌ای بگذار. اگر آن موجود بازگشت، حرز را در خانه قرار بده.
پس از این اتفاقات ابی دجانه گفته است:
قسم به خدا هیچ ترسی برای خانواده و فرزندم ندیدم و آن موجود بازنگشت و پیامبر وفات کردند و نیازی به شکایت مجدد نشد.[2]

روایتی دیگر از حرز ابی دجانه

همچنین حدیث دیگری در کتاب بحار الانوار با استناد به کتب حیاة الحیوان و دلائل النبوة به این مضمون نقل شده است:

ابی دجانه گفت: به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شکوه کردم از این که هنگامی که در بستر می‌خوابم، سوتی مانند سوت آسیا و صدایی مانند صدای زنبور می‌شنوم و نوری چون برق می‌بینم و وقتی سر بلند می‌کنم، سیاهی می‌بینم که بالا می‌رود و درازایش به اندازه صحن خانه‌ام می‌شود. وقتی پوستش را لمس می‌کنم مانند پوست خارپشت است. و به صورت من چیزی مانند شراره‌های آتش پرتاب می‌کند.
پیامبر فرمودند: این جن خانه توست.
آنگاه دوات و کاغذ خواستند و به علی (علیه السلام) فرمودند که بنویسد.

ابی دجانه گفت:

نامه را گرفتم، تا کردم، به خانه بردم و زیر سر قرار دادم. آن شب را با آسودگی خوابیدم و چیزی نفهمیدم.
تا اینکه از فریاد کسی بیدار شدم که می‌گفت: ای ابی دجانه! ما را با این متن آتش زدی. تو را به حق سرورت این متن را از ما بردار. دیگر هرگز در خانه‌ات و نزدیکی‌ات و جایی که این متن باشد بازنمی‌گردیم.
ابی دجانه گفت: بر ندارم تا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اجازه دهد.
وی گفت: از شنیدن ناله و فریاد و گریه جنیان، شب طولانی شد. صبح نماز را با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خواندم و آنچه گفته و شنیده بودم گزارش دادم.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای ابی دجانه دست از این قوم بردار. قسم به کسی که مرا به حق به پیامبری مبعوث کرد، آنها درد عذاب را تا روز قیامت خواهند یافت.

[1] علل الشرائع؛ ج۱؛ ص۷
[2] المجلسی، محمد باقر. (1403). بحارالانوار. مؤسسة الوفاء. ج۹۴. ص۲۲۰.

دانلود فایل پی دی اف این مقاله

«برای تهیه حرز ابی دجانه کلیک کنید»

20 دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *